اشعار من

سروده های مرتضی محمودی در زمینه های مختلف (استفاده با ذکر منبع مجاز است)

اشعار من

سروده های مرتضی محمودی در زمینه های مختلف (استفاده با ذکر منبع مجاز است)

مشخصات بلاگ

سروده های مرتضی محمودی در زمینه های مختلف طنز، کلاسیک، ترانه، فولکوریک و ... (استفاده با ذکر منبع مجاز است)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۶ مطلب با موضوع «کلاسیک» ثبت شده است

«تا تو نگاه می کنی، کارِ من آه کردن است

ای به فدای چشمِ تو، این چه نگاه کردن است؟» *

 

بس که رُخَت برای من، پر از شگفت و نور هست

در نِگَهم نظر به تو، نظر به ماه کردن است

 

گفته بُدی علاقه ای، در دلِ تو زِ من بُوَد

حیف، هنر برای تو، چهره سیاه کردن است

 

رفته ای و به سر زنان، منتظرت نشسته ام

گرچه همیشه کارِ تو، چشم به راه کردن است

 

سخت ملول گشته ام، در رَهِ عشقِ خود به تو

هر شب و روزِ من فغان، در دلِ چاه کردن است

 

پیر شدم به پای تو، پیشِ نگاهِ دیگران

ماندنِ من به پای تو، عمر تباه کردن است

 

عمرِ تباه پای تو، خیر برای ساکت است

گذر زِ عشقِ من به تو، رَد و گناه کردن است

 

*: مطلع شعر از استاد شهریار


#ساکت_خراسانی

#مرتضی_محمودی

ashaareman.blog.ir

#instagram:mortezamahmoudi65

  • مرتضی محمودی - ۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۶:۵۷

گویند علی کیست؟ علی سرّ الهی

دارد کَرَمی و کَرَمش لا یتناهی

 

از جود و سخایش چه بگویم که همین بس

در حین نمازش دهد انگشترِ شاهی

 

با آنکه قوی پنجه و در جنگ، هزار است،

او یاورِ مظلوم و یتیم است و پناهی

 

آن دَم که سفر کرد به معراج، محمّد (ص)

طی کرد سماوات و گذر کرد به راهی،

 

دیدش که ملائک همه جمعند و خطیبش

با چهره ی پر نور، علی بود، چه ماهی

 

آن کس که ندارد به دلش عشقِ علی را

طی می کند او عمرِ خودش را به تباهی

 

آری که چنین است علی، لیک صد افسوس

اندر دلِ شب تا به سحر در دلِ چاهی،

 

می گفت به لب، دردِ دلش را به دلِ چاه

از مردمِ نامحرم و گمراه، وَ جاهی

 

آن کوردلان چون که بدیدند حریفش

در جنگِ مقابل نبُوَد هیچ سپاهی،

 

کردند به محراب دو تا فرقِ علی را

«فُزتُ» بِشِنیدند ولی، از لبِ شاهی


#مرتضی_محمودی

ashaareman.blog.ir

#instagram:mortezamahmoudi65

  • مرتضی محمودی - ۲۶ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۰۲

دردی است در کنج دلم، ای وای از درد

خنجر زده بر قلب من از پشت، نامرد

 

نامردی اش گشته عیان، ای وای بر من

تا کی بمانم پیش او با این دلِ سرد

 

سردیِ او برده زِ من روح و تن و جان

می پاشد او با گفته هایش بر تنم گَرد

 

گَردی زِ جنس مرگ را می پاشد اکنون

می میرم و جان می دهم از این ره آورد

 

آورده اش باشد پیامِ نا امیدی

سبزینه ای بودم ولی حالا رُخم زرد

 

زرد است و حاشا می کنم رنگ رخم را

پنهان شود در کوچه ها محکومِ شبگرد

 

شبگردم و می نالم از دردِ پیاپی

افسوس! عشقم بود و با من او چه ها کرد


#مرتضی_محمودی

ashaareman.blog.ir

#instagram:mortezamahmoudi65

  • مرتضی محمودی - ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۱۷

«زلف را شانه نزن، شانه به رقص آمده است»
در بیان نِگَهَت چانه به رقص آمده است

هر زمانی که تو آیی به سراپرده ی من
از قُدومت گل من، خانه به رقص آمده است

پای در مجلس و مِی خانه اگر یار، نهی
از شَعَف عاقل و دیوانه به رقص آمده است

میبری سمت دهانت و به لب می زنی اش
وین سعادت زده پیمانه به رقص آمده است

مِی خورم، مست شوم، لیک عجیب است که مِی
از لبت واله و مستانه به رقص آمده است

بوسه بر گونه ی چون قند و نباتت زده ام
بوسه در گونه ی دُردانه به رقص آمده است

چند وقتی است که رفتی زِ بَرَم، حال ببین
شانه از هق هقِ مردانه به رقص آمده است

=======================
پ.ن: مطلع شعر از مهدی مظاهری


#مرتضی_محمودی

ashaareman.blog.ir

#instagram:mortezamahmoudi65

  • مرتضی محمودی - ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۲۰

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

و یا ذاتش بُوَد، مردانه سرد است


تو گویی قصد دارد جان بگیرد

ازینرو شاید او مستانه سرد است


بُرون از خانه، سرما، توی آن نیز

شدیداً چون بُرون از خانه سرد است


چو یک پروانه دیدم گِردِ یک شمع

شدم نالان که این پروانه سرد است


کبوتر بچه دیدم بَق بَقو گفت

گمانم شِکوِه دارد لانه سرد است


زِ اخباری شنیدم من که می گفت

هوا این روزها جانانه سرد است


یکی سامانه از آن سوی کشور

ورودی دارد و سامانه سرد است


نه سر دارد نه سامان حال این جوّ

به جبرِ قافیه، شاهانه سرد است


#مرتضی_محمودی

#ashaareman.blog.ir

#instagram:mortezamahmoudi65

  • مرتضی محمودی - ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۲۷

تا به کِی ای خوبِ من خود را زِ من پنهان کنی؟

تا به کی پیش همه چشمِ مرا گریان کنی؟

 

گفته ای پیشت بمانم حرفی از رفتن نبود

تا به کی گویی که این اما دریغا آن کنی؟

 

رفـتنت آتش زده بر قلبِ من جانا بگو

تا به کی خواهی که اینگونه مرا نالان کنی؟

 

گفته بودی وضعِ من سامان شود دل بد مکن

تا به کی حالِ خرابم را چنین سامان کنی؟

 

حالِ من را دیده ای رسمِ وفاداری نبود

تا به کی خواهی غمم را اینچنین درمان کنی؟


#مرتضی_محمودی

#ashaareman.blog.ir

#instagram:mortezamahmoudi65

  • مرتضی محمودی - ۰۱ دی ۹۵ ، ۱۸:۲۱